با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در صورتي كه كار آنها طبق عقود اسلامي باشد اشكال ندارد و حلال است اما صرف مجوز کافی نیست و میتوان بیشتر پیگیری کرد.
و اما مساله ای دیگر :
تشخيص و فهم باطل, به عرف واگذارده شده است, به شرط اين كه در مورد بطلان و يا عدم بطلان امرى از شرع, نصى در دست نداشته باشيم و يا مصاديق و موارد آن بيان نشده باشد. اگر چيزى در شرع, مسلم باشد, ديگر است جاى بحث نيست, چه عرف آن را باطل بداند و چه نداند. فهم عرف, در صورتى كارساز است كه شرع, نسبت به آن ساكت باشد.
از باب مثال, امكان دارد (ربا) را عرف باطل نداند و همچون عقود ومعاملات ديگر, آن را صحيح بداند, ولى در شرع, بر بطلان آن تصريح و تاكيد شده است: (احلّ اللّه البيع وحرم الربا42.) يا بر عكس, چه بسا (حق المارة43), (حق الشفعة44) و (حق الخيار45) و... را عرف باطل و ناروا بداند و چنين حقى را براى كسى قائل نباشد, ولى با توجه به نصوصى كه وجود دارد, اين حقوق, ثابت هستند. بين فهم عرف و فهم شرع از باطل, عموم و خصوص من وجه است. امورى را هر دو باطل مى دانند, مثل قمار, رشوه, غصب و... مواردى را شرع باطل مى داند, ولى عرف باطل نمى داند, مثل ربا و... مواردى را عرف باطل مى داند, ولى شرع نمى داند, مثل: حق المارة و...
شيخ, پس از استناد به قاعده: (اكل مال به باطل), بر لزوم بيع, با اشاره به مغايرت فهم عرف و شرع, مى نويسد:
(وموارد ترخيص الشارع ليس من الباطل, فان اكل المارة من ثمرة الأشجار التى تمرّ بها, باطل, لولا اذن الشارع الكاشف عن عدم بطلانه, و كذلك الأخذ بالشفعة والخيار, فان رخصة الشارع فى الأخذ بهما يكشف عن ثبوت حق لذوى الخيار والشفعة, وما نحن فيه من هذا القبيل, فان اخذ مال الغير وتملّكه من دون اذن صاحبه باطل عرفاً, نعم لو دلّ الشارع على جوازه كما فى العقود الجايزة بالذات او بالعارض, كشف ذلك عن حق للفاسخ متعلق بالعين46.)
مواردى كه شارع مجاز شمرده است از مصاديق باطل نيست. زيرا خوردن رهگذر از ميوه درختانى كه بر آنها مى گذرد, عرف باطل مى انگارد, ولى شرع, خير. چنين است حق شفعه و خيار. زيرا اذن شارع در گرفتن آنها, حاكى از ثبوت حق, براى صاحبان شفعه و خيار است.
مسأله مورد بحث ما نيز, اين گونه است. به خاطر اين كه عرف, تصرف و تملك مال ديگرى را, بدون رضايت صاحب مال باطل مى داند. البته اگر شارع عقود لازم را به سان عقود جايز مى دانست و تصرف در آن را مجاز مى شمرد, در آن صورت معلوم بود كه براى فسخ كننده, در عين حقى هست و مى تواند در آن تصرف كند.
خلاصه سخن شيخ انصارى
1 . ملاك در تشخيص باطل, فهم عرف است. هر چه را عرف باطل بداند مصداق اكل مال به باطل مى باشد.
2 . در مواردى كه بين فهم عرف و فهم شرع تفاوت باشد, بايد نظر شرع, مقدم داشته شود. حق المارة, حق شفعه, و حق الخيار را كه شارع مجاز شمرده است, از مصاديق (اكل ما به باطل) نيست, هر چند عرف, آنها را باطل بداند.
3 . در مسأله لزوم بيع, چون عرف بر هم زدن معامله را ناروا مى داند و شرع نيز تصرف بدون جهت را در مال فروخته شده مجاز نمى داند, اگر بيع, لازم نباشد, تصرف در آن (اكل مال به باطل) خواهد بود.
نقش زمان و مكان
مواردى را كه شيخ و ديگران, مصداق (باطل) دانسته اند, نمى توان اكنون, همانها را فقط مصداق باطل شمرد. زيرابا دگرگونى شرايط, زمان و مكان و... امكان دارد شكلهاى ديگرى از باطل, رخ نمايد و مصاديق روشن ديگرى پيدا بشود.
زندگى بسيار ساده مسلمانان صدر اسلام, اوضاع فرهنگى و اقتصادى آنان, روابط اجتماعى و... بازندگى و اوضاع فرهنگى, اقتصادى عصر ما, كاملاً تفاوت دارد و فاصله بسيار. در بعد مكان نيز همين قاعده جارى است. مقتضيات كشورهاى خشك, گرم و كويرى شبه جزيره عربستان با خاور دور و سرزمينهاى اروپا و آفريقا و... فرق دارد. هرمنطقه اى با توجه به آب و هوا و وضعيت اقليمى و جغرافيايى و نيز دورى و يا نزديكى به خط استوا, شرايط خاص خود را دارد.
بر اين اساس, امكان دارد, در زمانهاى گذشته, بويژه در صدر اسلام در محدوده جغرافيايى آن روز مسلمانان, مواردى (باطل) به حساب نمى آمده و از دايره نهى اصل (اكل مال به باطل), بيرون بوده اند, ولى در زمانهاى بعد, بويژه در شرايط اوضاع و احوال امروز جهان و با توجه به تغييرها و دگرگونيهاى عميق و گسترده اى كه در امر دادوستد و عرضه كالاها و خدمات و سرعت چشمگير حمل و نقل و ارتباطات و نيز پيدايش سازمانها و ادارات عريض و طويل و بروكراسى حاكم بر آنها و... شكلهاى جديدى از تدليس, تلبيس, غش, فريبكارى و... به وجود آمده است.
آنچه كه امروز در مراكز بزرگ و كوچك تجارى و داد و ستد و مراكز صنعتى و... اتفاق مى افتد, زدو بند ها و فريبكاريهايى كه براى فروش بيشتر كالاها و كسب درآمد, صورت مى گيرد همه و همه, نمونه هاى گويايى از اين مسأله است. چه بسا, تعريف (باطل) بر بسيارى از آنها صدق كند و قاعده (اكل مال به باطل) آنها را نيز در برگيرد.
از طرف ديگر, در عصرهاى پيشين و در صدر اسلام و نيز در بسترى كه اسلام تولد يافت, بنا به مقتضيات زمان و مكان و شرايط و اوضاع و احوال خاص آن روزگار, بر اشياء و امورى باطل اطلاق مى شده است و كارها و اقداماتى به عنوان اكل مال به باطل به حساب مى آمده است كه در زمان ما, آن گونه نيست.
فقها, داد و ستد عناصر و اشيايى را كه ماليت ندارند و منافع عقلايى براى آنها متصور نيست, باطل شمرده اند.
روشن است كه در گذشته, به خاطر نبود اين پايه از دانش و تكنولوژى و بهره ورى گسترده از منابع طبيعت و سرعت در جابجايى كالا و مبادلات و عرضه سريع خدمات, عرف و عقلاء عناصر و كالاهايى را بى ارزش مى پنداشته اند. از آب, خاك, باد و آتش به جز منافع محدودى كه در جوامع قديم و غيرپيشرفته داشته, نمى شناخته اند.
ولى در جهان امروز, تحولات عميق و گسترده و تسخير طبيعت و شناخت منافع بى شمار عناصر اربعه و ديگر پديده ها, چنان دامنه بهره ورى, آن هم بهره وريهاى حياتى, گسترش يافته, كه كمتر چيزى مى توان يافت كه منافع عقلايى و حلال, نداشته باشد.
ازاين روى در شناخت (باطل) و مصاديق آن بايد اصل زمان و مكان را در نظر داشت.